به گزارش خبرگزاری «حوزه»، ویژه نامه «در مسیر نفر» با موضوع راه و روش تحصیل، تهذیب و پژوهش در حوزه های علمیه است که از سوی هفته نامه افق حوزه به چاپ رسیده و این خبرگزاری مطالب آن را در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان می کند.
* سیر مطالعاتی فلسفه اسلامی از منظر استاد عبدالرسول عبودیت
درباره ضرورت یادگیری فلسفه بحثهای زیادی مطرح شده است و حقیقتجویان در مسیر یادگیری فلسفه کتابهای مختلفی را از اساتید خود درس میگیرند. اما شاید این سؤال در ذهن بسیاری از مشتاقان یادگیری فلسفه ایجاد شده باشد که برای یادگیری فلسفه چند سال باید وقت گذاشت؟ چه کتابهایی را باید مطالعه کرد؟ چه شیوه ای برای فلسفه خوانی، فلسفه دانی و فلسفه ورزی توسط اساتید مطرح در کشور پیشنهاد میشود؟ آنچه پیشرو دارید، حاصل مصاحبه ای با استاد عبودیت است که در زمینه فلسفه اسلامی تجربهای طولانی دارد. در این نوشتار، دو نوع سیر مطالعاتی فلسفه پیشنهاد شده است: اول، برای کسانی که قصد دارند با آشنایی اجمالی با فلسفه، فهم بهتری از متون آمیخته با فلسفه داشته باشند؛ و دوم، برای کسانی که با هدف متخصص و صاحبنظر شدن به وادی فلسفه گام مینهند. سیر مطالعاتی اول، عمومی و سیر مطالعاتی دوم، تخصصی است.
سیر مطالعاتی عمومی
گاه در برخی کتابهای غیرفلسفی مانند تفسیر المیزان - که مفسری فیلسوف، آن را به رشته تحریر درآورده است- و یا در برخی کتابهای علم اصول و... از اصطلاحاتی استفاده شده است که فهم آنها جز از راه آشنایی اجمالی با فلسفه امکانپذیر نیست، روشن است که فقط آشنای با اصطلاحات فلسفی میتواند فهم درستی از اینگونه عبارتها داشته باشد. البته در مقام قضاوت در مورد وارد شدن فلسفه به علم اصول نیستیم، ولی حال که اصول با فلسفه آمیخته شده است، آشنایی با فلسفه به اندازهای که فهم اصول را ساده کند ضروری است. در این سطح، مطالعه یک یا دو متن فلسفی کافی به نظر میرسد.
برای شروع فلسفه میتوان از «اندیشههای فلسفی» شهید مطهری (ره) که مطالب را شیرین و ساده بیان کردهاند کمک گرفت. چکیدهای از فلسفه اسلامی از دیدگاه ایشان در کتاب «فلسفه مقدماتی» گردآوری شده است. یکی از ویژگیهای شهید مطهری (ره)، خوشبیان بودن ایشان است، اما گاه، در بحثهایی که ایشان بیان کردهاند کر و فری ملاحظه میشود که ممکن است برای خواننده خستهکننده به نظر برسد. کتاب فلسفه مقدماتی که اکثر مطالبش از شهید مطهری است، به ارائه اندیشههای فلسفی ایشان به شکل مدون پرداخته و بسیاری از مباحث فلسفی را در خود جای داده است. بهتر است این کتاب - حتی در حوزههای علمیه- قبل از «بدایةالحکمة» علامه طباطبایی (ره) خوانده شود. نیز کتاب «درآمدی بر فلسفه اسلامی» و یا «خداشناسی فلسفی» - تهیه شده برای طرح ولایت- نقطه شروع خوبی به حساب میآیند.
پس از گذراندن این مرحله، خواندن متنی مانند شرح منظومه یا نهایةالحکمة کفایت میکند. یکی از ویژگیهای شرح منظومه این است که همه ابواب فلسفه را بررسی کرده است، اما نهایةالحکمة این ویژگی را ندارد. علاوه بر این، نهایه گاه بسیار پیچیده است و توضیح زیادی میطلبد.
خلاصه آنکه، برای آشنایی اجمالی با فلسفه در راستای فهم متون غیرفلسفی که اصطلاحات و یا قواعد فلسفی دارند، مطالعه یک یا دو متن فارسی و عربی - با توضیحی که ارائه شد- کفایت میکند.
روش خواندن فلسفه
قبلاز معرفی سیر مطالعاتی تخصصی، بیان شیوه خوب خواندن متن، ضروری است. منظور از خوب خواندن متن، دقت روی تکتک کلمات آن، رجوع به منابع متعدد و مختلف مرتبط با آن نیست و به اصطلاح عامیانه لازم نیست مته به خشخاش گذاشت. این کار، جز معطل شدن و عمر تلف کردن نتیجهای ندارد. بلکه منظور، توجه به نکات زیر است:
۱- همراهی با استاد
خواندن متن فلسفی باید نزد استادی قوی، چیره دست، و مسلط بر فلسفه باشد و در صورت عدم دسترسي به چنين استادي، اشخاص میتوانند با استفاده از امکانات سختافزاری و نرمافزاری عصر حاضر، در هر مکان و زمانی از محضر هر استادی بهره بگیرند. با وجود چنین امکاناتی، میتوان از راه لوحهای فشرده بهترین درسها را از بهترین استادانی گرفت که چه بسا دیگر درس مورد نظر را تدریس نمیکنند. در این صورت اگر شیوه درس دادن استاد مورد پسند نبود، میتوان بدون رو در بایستی، سراغ استاد دیگری رفت. حسن همراهی مجازی با استاد، استفاده از وقتهایی است که در حوزه از بین میرود. حدود دو سوم از سال - پنجشنبهها، جمعهها، وفیات، اعیاد، روزهای بین ایام تعطیل، ماه رمضان، پانزده روز از محرم، پانزده روز از صفر، عید نوروز، تابستان - حوزه تعطیل است و حدود ۱۲۵ روز درس خوانده میشود. اگر شخص، جمعهها را به فعالیت غیردرسی اختصاص دهد که ضروری هم است و حدود ۲۰ روز از سال را برای مسافرت، خالی از درس بگذارد، ۲۹۰ روز باقیمانده را میتواند از طریق سیدی، بدون حضور استاد و هممباحثه درس بخواند و اگر روزی یک درس بخواند، در یک سال، به اندازه حجم درسی بیشتر از دوسالونیم تدریس رسمی حوزه را بدون احساس خستگی و فشار خواهد خواند.
البته حضور نزد استاد صاحب نفس که اخلاقاً مهذب باشد، مانند مرحوم امام، علامه طباطبایی، حضرت آیتالله بهجت(ره) مؤثر و پربرکت است همچنین روش استفاده مجازی از استاد فقط درباره فلسفه پیشنهاد میشود که در حوزهها از رونقی برخوردار نیست، نه درباره فقه و اصول که در همه حوزه رونق کامل دارد.
۲- مطالعه درس و یادداشت کردن اشکالها
مرحله بعد، مطالعه درس و یادداشت کردن اشکالات است. ممکن است گفته شود برای رفع اشکالات، حضور در کلاس ضروری است، ولی باید در نظر داشت که: اولاً، اکثر کلاسها بهصورت عمومی و با جمعیت زیاد برگزار میشود که اصلاً امکان پرسیدن اشکال نیست، مثلاً در کلاس درس آیتالله جوادی یا آیتالله وحید یا دیگر بزرگان و علما، صدای شاگرد چه بسا به استاد نرسد و در ضمن، اگر همه بخواهند اشکال بپرسند درس تعطیل میشود. ثانیاً، بهتر است اشکالهایی که به ذهن میرسد، فوری توسط استاد حل نشود تا خود دانشپژوه با زحمت، آنها را حل کند، زیرا، همانطور که در ریاضیات، حل تمرین ذهن را ورزیده میکند، در فلسفه نیز، فکر کردن روی اشکالات ذهن را ورزیده میکند. ثالثاً، اشکالات کمکم حل میشود و خیلی وقتها اگر طلبه نزد استاد هم باشد اشکالاتش حل نمیشود، چون، باید شبکه معلومات فراگیرنده، گسترده و وسیع شود و آیندهها، به مرور زمان، گذشتهها را حل کنند. علم و دانش حالت شبکهای دارد و مانند جدول کلمات متقاطع است؛ وقتی فرد حل کردن ستون اول را شروع میکند، ممکن است چیزی به ذهنش نیاید، اگر روی ستون اول بماند و سراغ ستون بعدی نرود، هیچ وقت جدول حل نمیشود، اما، اگر این را رها کرده، سراغ سطر اول برود، ممکن است آن را بفهمد و یک حرف هم از ستون اول درآید، بعد مثلاً سطر سوم یک حرف دیگرش را معلوم میکند و اگر همینطور ادامه بدهد ممکن است سه حرف از پنج حرف ستون اول معلوم شود و آن را حدس بزند، یعنی کمکم بعدیها کمک میکنند تا قبلیها حل شوند. علم و دانش هم همینطور است، مته به خشخاش گذاشتن و تا آخر عمر، وقت خود را روی یک مطلب بهخصوص گذاشتن، حُسن نیست، کسانی که به این روش درس میخوانند و تا یک مطلبی را نفهمند نمیگذرند، اشتباه میکنند و عقب میمانند. فعلاً باید تا آخر بروند، اشکالات را در ذهنشان علامت بگذارند، مسایل کمکم حل خواهند شد. استاد هم اگر اینطور عمل کند اشتباه است، مثلاً اگر استادی بخواهد لمعه تدریس کند، باید به تدریس خود کتاب کفایت کند و شمای کلی از علم فقه را در ذهن شاگرد بیاورد؛ سخن شارحان و ناقدان لمعه را نقل کردن و پاسخ دادن به هر یک از آنها برای شاگرد فایده ندارد، فقط وقت او را هدر میدهد زیرا، هنوز او به سطح خارج نرسیده است که اینها را بفهمد.
۳- مباحثه و یا خلاصهنویسی
مرحله سوم، مباحثه کردن با یک فرد فعال و منظمی است که درس را خوب گوش داده است. اگر شخص چنین هممباحثهای ندارد، بعداز اتمام هر فصل، یک یا دو روز را صرف خلاصه کردن آن فصل بکند، به این طریق که مسایل هر فصل را بهصورت مختصر و دستهبندی شده توضیح دهد، تعداد مسایل مطرح در فصل را معین کند و هر یک را با عنوانی کوتاه یادداشت کند، مقدمات برهانهای هر مسئله را به اختصار و جدا جدا بیان کند، و اشکالات هر برهان را به همراه پاسخش بهطور خلاصه بنویسد. خلاصهنویسی به این روش تا حدی جانشین خوبی برای مباحثه است، زیرا، شخص با بستن کتاب برای نوشتن خلاصه، هرجا که ضعف داشته باشد دچار اشکال شده، به کتاب مراجعه میکند و این باعث فهم بهتر مطلب میشود، همانطور که در مباحثه با اشکال طرف مقابل مواجه میشود.
سیر مطالعاتی تخصصی
از آنجا که تاریخ فلسفهای عالی و قوی وجود ندارد که بتواند اسکلت فلسفه اسلامی را در ذهن جای دهد، اگر کسی بخواهد در فلسفه اسلامی متخصص شود، باید بر اساس تاریخ فیلسوفان، آثار سه تن از مهمترین فیلسوفان مسلمان را بخواند؛ ابنسینا، شیخ اشراق و ملاصدرا. خواندن آثار فخر رازی که بیشتر حالت نقد و اشکال دارد در این سیر مطالعاتی جایگاه خاصی دارد که مشخص خواهد شد، ولی، خواندن آثار بقیه فیلسوفان مثلاً شهروزی بهعنوان متن درسی ضرورت ندارد، هرچند برای توضیح بهتر برخی مطالب میتوان به آنها رجوع کرد.
الف) آثار ابنسینا
سیر مطالعاتی فلسفه را باید از ابنسینا آغاز کرد، زیرا، قبل از وی کتاب درسی وجود نداشته و اولین کتابهای درسی توسط او نوشته شده است. فقر کتاب درسی تا قبل از ابنسینا به قدری بوده است که او میگوید: چهل بار «مابعدالطبیعه» ارسطو را خواندم و چیزی نفهمیدم تا اینکه «اغراض مابعدالطبیعه» فارابی را پیدا کردم و یکباره همه را متوجه شدم. شروع کردن با آثار ابنسینا لازم است، زیرا، اولاً وی آثار ارسطو را خیلی خوب شرح داده و در آثارش جانب فیلسوفان مشایی را رعایت کرده است. ثانیاً، فقط مقلد نبوده، بلکه نظر خود را هم ارائه داده است. ثالثاً، کتابهای ابنسینا برای فخر رازی، شیخ اشراق، خواجه نصیر، شهروزی، ملاصدرا، میرداماد متن درسی بوده است و برای فهم تعلیقات و حاشیههای آنها باید آثار ابنسینا خوانده شود. رابعاً، روش ابنسینا تحلیلی کامل است و از این جهت، خواندن آثار او ذهن را فلسفهورز بار میآورد، به عبارت دیگر تفلسف و تحلیل مسایل فلسفی را به او یاد میدهد.
در میان آثار ابنسینا خواندن چهار کتاب پیشنهاد میشود:
۱. الهیات شفاء: برخی از اساتیدی که الهیات شفا را تدریس کردهاند عبارتند از: حضرت آیتالله مصباح که هم خوب درس دادهاند و هم سریع جلو رفتهاند. استاد سیدحسن مصطفوی که در مدرسه فیضیه قم درس دادهاند و تلویزیون آن را پخش کرده است. ایشان نیز خوب توضیح دادهاند؛ حُسن کار ایشان این است که از ابنسینا دفاع میکنند، چون خودشان سینوی فکر میکنند. استاد حشمتپور که استاد خوب و شناخته شدهای هستند و همهجا به سبک حوزوی، متن درس میدهند.
۲. نفس شفا: خواندن این کتاب خیلی مهم است، زیرا، در فلسفه اسلامی فقط ابنسینا و ملاصدرا هستند که در این موضوع خیلی حرف دارند، حتی شیخ اشراق هم در زمینه نفس مطلب زیادی ندارد. بنابراین، لازم است برای فهم مباحث نفس ملاصدرا، کتاب نفس ابنسینا خوانده شود.
۳. سماع طبیعی: سماع طبیعی، جلد یک طبیعیات شفا است و شامل مباحث قوه و فعل، حرکت، انواع حرکت، مسافت حرکت، نسبت حرکت با مسافت، زمان، مکان، خلأ، وصل، فصل، تناهی یا عدم تناهی عالم، جهت و... است و ملاصدرا هم این مباحث را در الهیات مطرح کرده است؛ البته لازم نیست در ابتدای سیر مطالعه شود، وقتی مباحث ملاصدرا در این موضوع مطالعه میشود، به این کتاب نیز مراجعه شود، چون، ملاصدرا ناظر به مباحث ابنسینا بحث میکند و در واقع خیلی از حرفهایش، حرفهای ابنسیناست. آقای حشمتپور اخیراً تدریس این مباحث را شروع کردهاند که نوار آنها در سایت مدرسه فقاهت هست. محمدعلی فروغی هم این کتاب را بسیار عالی ترجمه کرده و تعلیقات خیلی خوبی به آن زده است؛ مطالعه این کتاب کمک خوبی برای فهم مطالب سماع طبیعی است.
۴. برهان شفا: این کتاب شامل بعضی از مباحث معرفتشناختی است. پیشنهاد میشود در طول سیر مطالعاتی، متن این کتاب خوانده شود و اگر شخص حوصله نداشت، هنگام مطالعه مباحث ملاصدرا در این زمینه، حداقل به آن مراجعه کند. کتاب برهان را آیتالله مصباح و آیتالله جوادی درس دادهاند.
ضمناً اگر کسی بخواهد آثار ابنسینا را بخواند باید سختی آن را هم تحمل کند. ابنسینا مطلب را طول میدهد، گاه برهانهایش دو سه صفحه طول میکشد که جمعوجور کردن آن سخت است و دنبال کردن آن واقعاً تحمل میخواهد. برای فهم مباحث ابنسینا میتوان به خلاصههای بهمنیار و فخررازی مراجعه کرد. بهمنیار در «التحصیل»، خلاصه مباحث ابنسینا را بسیار منقح بیان کرده است بهطوری که شهید مطهری (ره) میفرمودند: بهوسیله «التحصیل» میتوان شفاء را تصحیح کرد. التحصیل خلاصه چهار کتابی است که از ابنسینا معرفی شد و لازم نیست متن آن کار شود و کسی هم آن را تدریس نکرده است، ولی، میتوان با مراجعه به التحصیل، لبّ و خلاصه مطالب ابنسینا را از یک فیلسوف درجه یک که بیواسطه شاگرد وی بوده است، گرفت. فخررازی هم در المباحث المشرقیه، ابتدا مباحث ابنسینا را خلاصه کرده، بعد اشکال میکند. خلاصههای فخر رازی خوب است بهطوری که بیان وی، بهتر از ابنسینا فهمیده میشود، البته نباید به اشکالات آن توجه کرد، در کار تحقیق و هنگام مطالعه آثار ملاصدرا نوبت به اشکالات میرسد. خواندن اشارات لازم نیست، چون خیلی خلاصه و فشرده است و شرح فخررازی بر آن پر از رد و ایراد است که فعلاً زمان آن نیست، هرچند هنگام تدریس خوب است مطالعه شود.
ب) آثار شیخ اشراق، در مورد مطالعه اندیشههای شیخ اشراق، انجام یکی از این دو کار لازم است: یا یک متن از او مثل حکمةالاشراق از ابتدا تا انتها به سبک حوزوی، کلمه به کلمه خوانده شود که استاد حشمتپور آن را تدریس کردهاند، یا دورهای که استاد یزدانپناه تدریس کردهاند، خوب گوش داده شود و مطالب آن - که بهصورت کتاب درآمده است - مطالعه شود. ایشان انصافاً خیلی خوب کار کرده، بر همه حکمت اشراق تسلط دارند. علاوه بر اینکه خیلی خوش بیانند و مباحث را بهگونهای منظم، منطقی و سلسلهوار مطرح میکنند که انگیزه گوش دادن درس بعدی هم فراهم میشود. در مرحله بعد و در کار تحقیقی باید به متن اشراق مراجعه شود.
ج) آثار ملاصدرا، از آثار ملاصدرا، جلد یک، دو، سه، شش و هشت اسفار درس گرفته شود و مبحث اتحاد ماده و صورت در جلد پنجم هم مطالعه شود، هر چند بهتر است هر نه جلد کار شود و اگر کسی حال ندارد و نفسش زیر بار نمیرود، حداقل شواهدالربوبیه را سطر به سطر و کلمه به کلمه کار کند و به راحتی از کنار آن، نفهمیده نگذرد. استاد حشمتپور این کتاب را نیز تدریس کردهاند.
اینها متونی است که برای متخصص شدن در فلسفه لازم است به شیوهای که عرض شد، خوانده شود.
توصیه به دانشپژوهان رشته فلسفه
دانشپژوهان کارشناسی ارشد و دکترای رشته فلسفه که چند واحد حکمت متعالیه، چند واحد مشاء و چند واحد اشراق میخوانند، تنها به اندازه برداشتن چند مشت آب از منبعی حجیم استفاده میبرند که این حد خواندن، برای متخصص شدن بسیار کم است. برای نمونه، چقدر از رحیق مختوم در شرح جلد اول اسفار میتواند در دوازده واحد حکمت متعالیه گنجانده شود؟! بیرغبتی شدیدی که الآن نسبت به فلسفه هست به سبب روش مؤسسات علمی است که طبق مقررات آموزش عالی، با نظام ترمی و واحدی کار میکنند. این مؤسسات باید در کنار کارشان، برای دانشپژوهان رشته فلسفه طوری برنامهریزی کنند که در طول دوره تحصیلی چنین سیر مطالعاتیای داشته باشند. مثلاً از همان ابتدای ورود دانشپژوه به دوره کارشناسی گفته شود که برای ورود به کارشناسی ارشد از الهیات شفا و نفس شفا بهصورت کتبی و شفاهی امتحان گرفته میشود تا از همان ابتدا دانشپژوه در طول چهار سال دورهاش برای خواندن و مباحثه متن برنامهریزی کند و خوب یاد بگیرد و نزدیک امتحان جزوهخوانی نکرده و نفهمیده مطالب را حفظ کند. یا مثلاً گفته شود برای ورود به دکترا، حکمت الاشراق استاد یزدانپناه و سه جلد اول اسفار امتحان گرفته میشود و برای امتحان جامع سایر منابع یاد شده. اگر این کار انجام شود، شخص در طول تقریباً نه سالی که درس خواندنش طول میکشد، با برنامهریزی روزی یکساعتونیم، این سیر مطالعاتی را خوب کار میکند و واقعاً با سواد میشود. به نظر میرسد اگر کسی ـ بهخصوص آنهایی که با عقاید دینی سر و کار دارند ـ بر این دروس تسلط لازم نداشته باشد و در عین حال عهدهدار تدریس فلسفه شود، ممکن است مخاطب آیه «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم» واقع شود و...؛ الآن خیلی شایع است که شخص دکترا میگیرد، ولی آنچنان که شاید و باید از فلسفه اسلامی فرا نگرفته است. پیداست که نتیجه چنین تدریسی ارائه کاریکاتور مانندی از فلسفه اسلامی است.
سبک تحقیق مسایل فلسفی
بعداز اینکه شخص سیر یاد شده را گذراند، میتواند وارد مرحله تحقیق شود. تحقیق در چند مسئله اول باید با مشاوره استاد باشد. منظور از تحقیق، صرف بیان اقوال مختلف نیست. این کار فایدهای ندارد، بلکه باید سیر تحول اقوال را بیان کرد. مسئله علمی مانند توپ در زمین فوتبال است که با فعالیت و دویدن یک تیم یازده نفره، به موقعیت گل میرسد، هرچند یک نفر توپ را به گل میفرستد، ولی یک گزارشگر خوب باید فعالیت همه تیم را برای به ثمر رساندن گل گزارش کند. محقق هم باید سیر تحول مسئله را از شروع تا آخر توضیح بدهد و طوری خواننده را با مسئله درگیر کند که با دنبال کردن آن، خودش به جوابی مطابق با جواب آخرین فیلسوف برسد. محقق باید با بیان ترتیبی آراء مختلف فیلسوفان و بیان اشکالات هر یک به دیگری، نقش هر فیلسوف را در پیشرفت و رشد آن علم نشان دهد. شبیه این سبک را میتوان در آثار شهید مطهری (ره) ملاحظه کرد. بهعنوان مثال ایشان مسئله وجود ذهنی را- که با چند کلمه از ابنسینا شروع میشود بعد مانند یک بهمن رشد میکند تا زمان ملاصدرا بیش از صد صفحه میشود- نسبتاً زیبا و خوب به این شیوه تحقیق کردهاند یا در مسئله مرجح حدوث عالم در لایزال به این روش کار کردهاند. وقتی شخص چند مسئله را به این روش تحقیق کرد و به این حد از سرمایه علمی رسید، آمادگی برای تدریس، تحقیق، مقالهنویسی و... پیدا میکند. در تجارت، سرمایه که باشد میتوان خیلی کارها کرد. یا شخص وقتی هفت سال درس پزشکی خواند، میتواند برای متخصص شدن یا طبابت کردن یا... اقدام کند، اما نقشه کشیدن برای تجارت بدون سرمایه، یا برای معالجه بیماران بدون سواد لازم، جز توهم نیست.
صاحبنظر شدن در فلسفه
افراد به تناسب فهم خویش، تفاسیر مختلفی از نظرات فیلسوفان ارائه میدهند و هرکسی تفسیر خود را درست و مطابق با نظر فیلسوف مورد نظر میداند، برای تشخیص تفسیر صحیح باید توجه داشت که: اولاً، در مسایل فلسفی، استدلال مهم است نه ادعا؛ فیلسوف یعنی کسی که قولش مستند به استدلال است؛ فلسفه مانند علم نقلی و روایت نیست که هرکسی بخواهد ظاهر کلمات را بهگونهای تفسیر کند و یا مانند علم فقه میان اقوال مختلف فیلسوف جمع تبرعی کند. بلکه، باید با در دست داشتن مبانی فیلسوف و ملاحظه استدلال، تفسیر درست را تشخیص داد. ثانیاً، در جاهایی که استدلال هم شکلهای مختلفی دارد، باید به شارحین درجه یک آن فیلسوف رجوع کرد. هر فیلسوفی، یک یا چند شارح درجه یک دارد که همه قبولشان دارند. آقاعلی مدرس، شارح ملاصدراست که مرحوم آشتیانی معتقد است در فلسفهورزی، همردیف خود ملاصدراست. ایشان بسیار تحلیلی و با دقت، نظرات ملاصدرا را توضیح دادهاند. حاجی سبزواری، یک شارح خوب حکمت متعالیه است. بهمنیار و خواجه، شارحین خوب ابنسینا و شهروزی و قطبالدین شیرازی، شارحین درجه یک شیخ اشراقند. شخص کمکم که اهل کار شود، اینها را متوجه میشود، البته وقتی کار کند، کمکم استقلال فکری پیدا میکند و در نظر و تفسیر استاد شک کرده، با استاد بحث میکند؛ حال یا متقاعد میشود که خودش اشتباه کرده و استاد درست گفته است و یا به این نتیجه میرسد که واقعاً استاد اشتباه کرده است. اگر کار بدین ترتیب ادامه پیدا کند، شخص صاحبنظر شده و قدرت تحلیل پیدا میکند. ذهن ابتدا هرچیزی را که استاد بگوید، فرو میبرد و آن را درست میداند، ولی وقتی اهل نظر شد، هر چیزی را که فرو برد، نشخوار عقلی کرده و آنچه را فایدهمند است هضم کرده، بقیه را دور میریزد.
زمان مناسب مطالعه فلسفه غرب
تا انسان در فلسفه اسلامی اهل نظر نشده است، نباید سراغ فلسفه غرب برود که او را به شکاکیت میکشاند. وقتی اهل نظر شد، مطالب خوبشان را میگیرد و اشتباهاتشان را فرو میگذارد. تا وقتی انسان صاحبنظر نشده است، ذهن او منفعل است، شکاکیت را قبول کرده و دیگر باور نمیکند که ممکن است فیلسوفان اسلامی هم حقیقت را گفته باشند. بسیاری از کسانی که ابتدا با فلسفه غرب شروع میکنند، در روح خود قبول میکنند که فلسفه اسلامی یاوههایی است که فیلسوفان جزمگرا بافتهاند و دیگر حاضر نیستند به آن دل بدهند و با آن کنار آیند با اینکه صاحبنظران درجه یک فلسفه غرب چنین رویکردی به فلسفه اسلامی ندارند. بنابراین کار کردن در فلسفه غرب، برای کسی که هنوز قدرت تجزیه و تحلیل پیدا نکرده است، حتی همراه با نقد استاد، درست نیست.
نظر شما